زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
دردا که پـیـر گـشـتم، در مـوسم جـوانی این مـوسم جـوانـی، این قـامت کـمـانی! گردون به خون نشیـند، چشم کسی نبیند ابــر سـیـاه سیـلـی، بر حُـسـن آسـمـانـی وقتی که باغ میسوخت،بلبل به گریه میگفت آتش زدن نـدارد، بـاغـی که شد خـزانی ما داغـدیـده بـودیـم، امـت به جـای لالـه هــیـزم بـه خــانـۀ مـا، آورد ارمـغــانـی جای غلاف شمشیر، بر روی بازویم ماند بر من مدال دادند، در عین جـان فشانی بابا ببین پس از تو، با دخترت چه کردند خـوب از امـانـت تو، کـردند قـدر دانـی رسم وفا چنین بود؟ اجر رسالت این بود؟ تـنـهـا امـانـتـت را کـشـتـنـد در جـوانـی بـرخـیـز یـا پـیـمـبـر اعـلام کـن به امـت سیلی زدن به یک زن، این نیست قهرمانی شب تا سـحـر نخـفـتم، امروز اگر نگفتم در روز حشـر گویم با من چه کرد ثانی سـوز درون "میثم" هرگز مباد خـاموش زیرا که داغ زهرا داغی است جاودانی |